اغاز دبیرستان

من ی دختر فوق العاده شیطون و شلوغ بودم و ی جورایی ام عاشق کل کل و سرکار گذاشتن بقیه.دیگ راهنمایی ام تموم شده بود و میخاستم برم دبیرستان خیلی ذوق داشتم واس خودم احساس بزرگی می کردم. تابستون بود و تعطیلات منم ک ادمی نبودم تو خونه بند بشم واسه همین با اجازه مامانم دختر خالم اوردم خونمون ک شد شروع این م اغاز دبیرستان...ادامه مطلب

گوشی ک نداشتم هنو واس همین شماره خونمون دادم و شروع شد تلفنی حرف زدنای یواشکی ن ک مامان بابامم کارمند بودن و منم تنها بچه خیلی راحت می تونستم ارتباط داشته باشم. یادمه ساعتی با هم حرف میزدیم کلا شهریور فقط ارتباط تلفنی داشتیم.از هر دری حرف میزدیم انقد ک وابسته شده بودم ک اگ ی روز باهش نمی حرفیدم انگا اغاز دبیرستان...ادامه مطلب

نمیدونین چ شوق و ذوقی داشتم ینی هر چی بگم کمه! دیگ فک میکردم حالا ک دبیرستانی شدم خیلی بزرگ شدم غافل ازین ک از قبلک بچه تر شدم! هفته اول اتفاق خاصی نیفتاد تا اینک اخرش دلم طاقت نیاورد و قبول کردم برم ببینمش خیلی استرس داشتم چون هم بعد مدت ها می خاستم ببینمش هم دلم نمی خاس دس خالی برم دیدنش خلاصه از اغاز دبیرستان...ادامه مطلب